زمانی که من میخوام به اساتید گرامی در فضاهای مجازی پیام بدم .
آخه چرا آدم باید انقدر مودب صحبت کنه .
درست آنها معلم هستند و ما شاگرد اما دیگ خوب انقدر هم مودب بودم فک نمیکنم لازم باشه !!؟!!
آی خدا نه این که بلد نباشم هاا نه یه جوری میشم.
البته تاسف برانگیز میدونم!
موقت
رمان رکسانا
به قلم :م.مودب پور
خلاصه ی از رمان:با پسر عموم , تو ماشین من نشسته بودیم و داشتیم تو یه بزرگراه خیلی شلوغ حرکت میکردیم. من رانندگی میکردم و مانی کنارم نشسته بود و تکیه ش رو داده بود به شیشه بغل و همونجور که اروم اروم میرفتیم جلو , با همدیگه حرف میزدیم. پدر من و مانی, دو تابرادر بودن که همیشه با همدیگه زندگی کردن.همیشه م با همدیگه شریک بودن…. پایان تلخ
ژانر : طنز اجتماعی
رمانهای پیشنهادی: رمان یاسمین رمان یلدا
تو دوران خدمت(دوره کد) دیدم چند تا از بچه ها یه نویسنده ای رو معرفی و خیلی تعریفش رو میکنن
میم مودب پور
بعدها دو تا از رمان هاش رو خوندم
گندم و شیرین
اگه بخوام نظرم رو در مورد این نویسنده براساس دو تا کتابی که خوندم بگم میتونم تو این جمله خلاصه اش کنم یه رمان نویس زرد
یکی امروز اومد تو پانسیون اینقدر آروم حرف می زد و مودب با شخصیت بود که سر ناهار میخواستم بهش بگم :میشه افتخار آشنایتون رو داشته باشم جناب؟...که لحظاتی بعد رفت و در مقابل چشمان ناباور من باکمال وقار دوتا ته دیگ آسِ اضافه برداشت :|هیچی دیگه قضیه کنسل شد.
قبلا هم نوشته بودم که چند سال قبل یک رعنا جوان زیبا رویی ماشین من تازه راننده شده رو از جوب درآورد و من در یک نگاه حالی به حالی گشتم:))))و بعد از اون بارها در جاهای مختلف شهر به طور اتفاقی دیدمش و هربار گفتم لعنت به تو که انقدر خوشتیپی و قصه ی اون یک دقیقه پیاده شدنش از ماشینش و سوار شدنش بر ماشینم و بیرون آوردنش از جوب رو با آب و تاب برای ملت تعریف کردم و گفتم چقدر مودب و جنتلمن و جذاب بود و بعدترها فهمیدم اون کسی که مادرش از طریق یک آشنای دور شمار
+نه! اینطوری که باد نمیزنن-اسفنده دیگه، میسوزه دودش در میاد! باد زدن هم راه و روش داره مگه+خب باید اول مودب بایستی، زائرا که اومدن خوش آمد میگی، کفشاشونو که در آوردن براشون جفت میکنی، بهرحال سفر خستگیهای خودشو داره، مخصوصا اگر فکه باشه که تشنگی شم ویژهست-چرا انقدر به خودت زحمت میدی، زائرا که نمیبیننت+ما که میبینیمشون -پس اینجوریاست+آره، حالا شهید شدی اومدی اینور قشنگتر یاد میگیری چطور مهمون نوازی کنی...-آره...
* عکس: فکه در حال اسفند دو
بسمالله...
سلام!
+
کرونا که اپیدمی شد، مدرسهها را هم از ما گرفت. حالا فکر کنم یک هفته است سر کلاس نرفتهام و در بهترین حالت یک هفتهی دیگر هم تعطیلایم. (امسال باید قید کمالگراییم را بزنم در سیلابس درسی!)
بچههای مدرسه تعداد زیادیشان من را در فضاهای مجازی نمیشناسند. من برایشان یک همدرسِ ادبیات و روانشناسی هستم که میروم و میآیم؛ در حد یک زنگ.
دختری دارم که بسیار مودب است.
من را دیروز در اینستاگرام پیدا کرده و پیام داده:
-
دانلود موزیک ویدیو عروسی از نریمان
دانلود اهنگ حالا حالا دستا بره بالا مونا
آهنگ حالا حالا حالا همه دستا به بالا اپارات
آهنگ حالا حالا همه دستا به بالا آپارات
اهنگ حالا حالا حالا حالا همه دستا ب بالا
متن آهنگ حالا حالا همه دستا به بالا
کلیپ آهنگ حالا حالا حالا همه دستا به بالا
اهنگ بندری حالا حالا
نمیدونم واسه اینجا قراره چه رویهاییو در پیش بگیرم، چقدر واقعی بنویسم، چقدر رک حرف بزنم،اصلا مودب باشم یا نه
ولی میدونم از فکر کردن به این که قراره چیکار کنم خستهام در نتیجه با وبلاگ شلم شورباریی مواجه خواهیم بود؛ زیرا که نویسندهاش شل کرده
یه بارم اوایل مهر بود، رفتم یه فروشگاه لوازم ارایشی بهداشتی بزرگ شهرمون که همیشه ی خدا شلوغه و فروشنده هاش از این عزیزم میتونم کمکتون کنم ی هاست و وقتی سرشون شلوغه به ما مظلوم های مودب محل نمیذارن، توی ساعت شلوغی خیلی خیلی خلوت بود. در جواب عزیزم میتونم کمک تون کنم شون گفتم چی شده؟ مشتری هاتون رفتن مدرسه؟ هار هار هار
یکی از مهم ترین مشکلات من در این مملکت اینه که بتونم به زبون اینا مودب باشم. و یکی از مهم ترین مشکلاتم در مورد این مشکل اینه که یادم بمونه جوابِ «چطوری»، «مرسی» نیست. جوابِ «از خوراکیم میخوری؟»، «مرسی» نیست. جوابِ «میخوای برسونمت؟»، «مرسی» نیست. و اساسا جوابِ هیچی به جز «دوستت دارم» مرسی نیست، بلکه «آره یا نه» ست!
مودب باشید
خوب حرف بزنید
دقیق گوش کنید
خوب مشاهده کنید
اهل مشورت باشید
گناه را ترک کنید
عبادات خاشعانه ومتواضعانه داشته باشید
عشق به کار داشته باشید
روحیات خودرا بشناسید.
بی بهانه بخندید
بی بهانه ببخشید
با صمیمیت برخورد کنید
خیرخواه وعاشق مردم باشید.
استدلالی باشید
رقابت وحسادت نکنید
تمام این کارهارا فقط برای خدا انجام دهید
نمیدونم چرا بعضی از ما به خاطر کار بعضی از آدم ها، تفکرات مون در مورد جنس مخالف کاملا بد بین میشیم، جنس مخالف یه دیو دو سره که فقط به فکر منافع خودشه، من میخوام به عنوان یه دختر یه سری از این خرابی ذهن شما در مورد دختره ها کم کنم.
این چیزهایی که من میخوام بگم نمیگم همه ولی حدقل هشتاد درصد دخترها این شکلی هستند دیگه شما ها باید عاقل باشید که سراغ اون 20 درصد نرید:
مورد اول، بعضی از پسرها میگن توقع دخترها بالاست، من یه دخترم و درسته توقع من خیلی با
اخیرا داشتم رمان گندم مودب پور و میخوندم (نخندین من هنوز teenagerام)،با وجود این که تا الان از بین چند تا رمانی که ازش خوندم یاسمین هم چنان صدر نشینه ولی رمان گندم قشنگیه اهنگ بوی گندم و برام هزار برابر کردهزار برابر
بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو یه وجب خاک مال من هرچی میکارم مال تو♫♫♫♫♫♫اهل طاعونی این قبیله مشرقیام تویی این مسافر شیشهای شهر فرنگ♫♫♫پوستم از جنس شبه پوست تو از مخمل سرخ، رختم از تاوله تنپوش تو از پوست پلنگ♫♫♫بوی
اخیرا داشتم رمان گندم مودب پور و میخوندم ،با وجود این که تا الان از بین چند تا رمانی که ازش خوندم یاسمین هم چنان صدر نشینه ولی رمان گندم قشنگیه اهنگ بوی گندم و برام هزار برابر کردهزار برابربوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو یه وجب خاک مال من هرچی میکارم مال تو♫♫♫♫♫♫اهل طاعونی این قبیله مشرقیام تویی این مسافر شیشهای شهر فرنگ♫♫♫پوستم از جنس شبه پوست تو از مخمل سرخ رختم از تاوله تنپوش تو از پوست پلنگ♫♫♫بوی گندم مال من هرچی که دارم
نام رمان :رمان پریچهر
به قلم :م.مودب پور
خلاصه ی از داستان رمان:
داستان درباره ی پسری به اسم فرهاده که پس از هشت سال به کشور بر میگرده و توی کارخونه ی پدرش مشغول به کار میشه که در اونجا…….
لینک دانلود:
دانلود با فرمت PDF
دانلود با فرمت ZIP(کتاب صوتی)
به عنوان فردی بالغ وقتی کودکی رفتار درستی ندارد یا خیلی مهربان میشویم و دلمان میسوزد و یا خیلی عصبانی میشویم. مشکل این چنین برخوردهایی این است که تمرکز کودک از اشتباه خودش به سمت شما و برخوردتان تغییر پیدا میکند که این یک رفتار غیر سازنده است.
هیچ کودکی صبح با این فکر از خواب بیدار نمیشود که امروز میخواهم معلم ها و پدر و مادرم راناراحت کنم همه بچه ها دوست دارند مودب باشند فقط مهارتهایش را ندارند بنابراین هرچه بیشتر راهکار و مهارت ها را به
برای صد و شصت و پنجمین بار ، پیشامد ها رو تصور میکنم و رفتارام رو مرور میکنم
فرشته تو از این اتفاق خیلی خوشحالی ...نذار خوشحالی با چهارتا کلمه ی رو هوا خراب بشه ...
از ته دلت چندوقت بخاطرش ذوق و شوق و شور و شعف!! داری ...
احتمالا از دونفر یکم حرف بی ربط و زخم زبون میشنوی و M و m باز با مثل این چندوقت یکم زیاد نگاهت میکنن که فاز هیچ کدومشونو درک نمیکنی ....تو تا آخر ، خیلی مودب و باوقار و محترم با همه رفتار کن...
روحیتو شاد نگه دار و بیشتر پیش بچه ها (R , MS,K) ب
٠. این پست با موبایل نوشته شده است.
١. استاد زبانمون امروز خودش نیومده بود به دلیل اینکه زیرا عروسیش بود به جاش یه میس مرادی باحال اومده بود که الان آدرس اینجا رو هم داره خلاصه که مودب باشید/باشم و اینا.
٢. کلاسمون کلا ۴ نفره و این خیلی خوبه چون بخوام نخوام استاد متوجه سکوتم میشه و مجبور میشم حرف بزنم.
٣. چون مقطع آی ام ویندو هستم درسها آسونهها ولی من با تاخیر درک میکنم فکر کنم پیر شدم رفت ...
۴. سرما خوردم دارم غش میکنم دعا کنید خوب شم زودتر..
اول اینکه چقدر پست گذاشتم امروز :)
بعدم اینکه وقت واسه ی گله کردن زیاده که حتماً تلافی میکنم
خواستم تشکر کنم که همیشه حتی توی عصبانیتت و حال ِ بدت بهم بی احترامی نکردی و همیشه مودب بودی:) وهمیشهـ بهم اعتماد به نفس دادی و فعل ِ تونستن رو برام صرف کردی دوسِت دارم❤
خیلی بده ، هی میخام پیام بدم حالشو بپرسم و بگم شایدنخواد جواب بده بعد اونوخت دوباره بیا ُ اخمای منو بازکن:////
هک اینستا با ترموکس
apt update
apt upgrade
بعد بزنید
pkg install python
pkg install git
pip install requests
حالا باید بزنید
git clone https://github.com/Slayeri4/instahack
حالا دستور زیر رو بزنید
cd instahack
حالا باید ران کنید
python hackinsta.py
و حالا یوزر طرف رو بزنید بعد اینتر و بعد n بزنیدو باز اینتر و حالا 0 یا 1 بزنیدو اینتر بزنید تا شروع کنه به کرک
Cr: Amir_Killer
Channel: The_Amir_Killer
تا حالا شده تو یه موقعیتی گیر کنی و یه مشکلی برات پیش بیاد که بمونی توش که حالا باید چیکار کنی!
نه کسی هست بهت کمک کنه و نه میتونی از کسی بگیری
و یهو این وسط یه راه حلی به ذهنت میرسه و حلش میکنی!!!
بگذریم از ذوق و شوق بعدش که آخ جون چه خودم تنهایی حلش کردم!! ولی عایا شده تا حالا؟؟
شده؟
هر چند کوچیک در حد حل مسئله ریاضی!
اگر شده ممنون میشم اینجا شرح بدی بعدا میگم چرا :)
سلام دوستان
من دختری بالای 30 سال هستم، خیلی دوست دارم ازدواج کنم. خواستگار هم تا حالا تقریبا زیاد داشتم اما گزینه مناسبی هنوز پیدا نکردم.
حدود 4 سال قبل در کلاسی آقایی از من خوشش اومد. تایم اون کلاس کوتاه بود و در واقع ما چند بار بیشتر همدیگه رو ندیدیم. دو تا نکته هم بگم که این آقا از من کوچکتره (هر چند که اصلا بهشون نمیاد ) و دوم اینکه هر دو در مقاطع بالا تحصیل می کنیم.
روزهای اول کلاس من از رفتار ایشون متوجه شدم که از من خوش شون میاد اما حرف خاصی
تو این سالها کتابهای زیادی خوندم تو حوزههای محتلف،تصمیم گرفتم یه چالش راه بندازم و کتابهایی که خوندیم رو معرفی کنیم تا با کتابهای بیشتری آشنا بشیم
نوع چالش هم به این صورته که کتابها رو به همراه توضیح مختصری معرفی میکنیم و هر کس دوست داشت میتونه چالش رو به سبک خودش تغییر بده
فهرست کتابها:
1-جوان و انتخاب بزرگ از استاد طاهرزاده
این کتاب در بین کتابهای استاد طاهرزاده از نثر خیلی روون و خوبی برخورداره.بعد از خوندن این کتاب به این ن
سلام
دیروز قرار بود تو کلاس یه مبحثی به اسم "حجاب" مطرح بشه... استاد یک متنی داده بود که چند تا شبهه وارد کرده بود و یه تعداد سوال! در نتیجه مباحث باید حول همون مطلب میبود.
جلسه ی قبلش استاد یه دور از روش خوند و یه توضیح کلی داد. از همون لحظه حرص خوردن های من شروع شد! استدلال هاش خیلی مسخره بود!
خدا نکنه من رو یه موضوعی این مدلی درگیر کنه.... کلا از خواب و خوراک می افتم.... انقدی که تو خواب هم دارم در موردش بحث می کنم، حالا دیگه انگلیسی هم باشه نور علی ن
کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف دارند، احمق نیست، مناعت طبع دارد.
کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد، احمق نیست، منظم و محترم است.
کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست. کریم و جوانمرد است.
کسی که از معایب و کاستی های دیگران، در می گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد، احمق نیست. شریف است.
کسی
راهکارهای برخورد با همسر بی ادب و خشنبرخورد با همسر بی ادبمتاسفانه در بسیاری از مواقع شاهد هستیم که همسرانی که قبل از ازدواج بسیار مودب رفتار می کردند . بعد از ازدواج رفتار خوب را فراموش می کنند و به ذات اولیه خودشان که بدرفتاری و بی ادبی است بر می گردند.
اگر قبل از ازدواج از بی ادبی شوهر یا زن اطلاع پیدا می کردند دیگر کار به ازدواج نمی کشید. اما وقتی که چند صباحی در زیر یک سقف زندگی مشترک به امید داشتن خانواده ای خوشبخت می گذرد شرایط نیز کمی دگ
وقتی همهٔ دلایلم رو برای انجام دادن/ندادن کارها توضیح میدم با چند نوع واکنش مواجه میشم که فصل مشترک همشون اینه: «توام به چه چیزایی فکر میکنیا!»این جمله و مشابههاش، باعث میشه تا اونجا که واقعا لازم نشده، دربارهٔ افکار و نظرات و تصمیمهام حرف نزنم و تا اونجا که ممکنه به نظر کسی گوش ندم.
آدما اسم چنین موجودی رو میذارن لجباز، یهدنده، خودرای و چیزهایی شبیه این و من حتی به همون دلیل قبلی، نمیتونم توضیح بدم که چرا این برداشت اشتباه
چرا انسان مدرن ملزم به رعایت آداب معاشرت است؟ زندگی های امروز سرعت بسیار بالایی دارند. ما اغلب در حال حرکت غذای خود را میخوریم، تمام روز لباس راحتی به تن داریم و در لیوان های مقوایی چای یا قهوه مینوشیم.
اما گاهی لازم است از سرعت زندگی کم کنیم. در رستورانهای شیک و در آرامش غذا میل کنیم و لباس های رسمی بپوشیم. مودب بودن و احترام گذاشتن به دیگران چیزی نیست که بتوان به دست فراموشی سپرد. این امر همچنین برای پایداری روابط اجتماعی نیز ب
تیپ شخصیت مردانه آپولو به عقیده یونگ خدای خورشید است.
خصوصیات شخصیتی آپولو:
*در کودکی خیلی مودب اند و خانواده ها دوست دارند فرزندشان با آنها دوست باشند.
*از کودکی به دنبال یادگیری هستند و دوست دارند چیزی را که یاد گرفته اند به دیگران آموزش دهند.
*خیلی قدرت طلب نیستند.
*قانون گذاران بزرگ آپولو هستند.
*کودکان آپولو کنجکاو هستند و سوالات زیادی می پرسند.
*آپولو از قوانین طبعیت می کند.
*آپولوها هدف دارند.
*از نظر اقتصادی در سطح متوسط هستند.
*از زیر کار
حالا که با خودم کنار اومدم ، حالا که دارم خودم رو اروم میکنم ، حالا که می خوام خودم باشم و برم دنبال زندگی خودم و تنها برای خودم بجنگم ، چرا نمیذارین؟؟ به خدا که نمیتونین منو درک کنین چرا اصرار میکنین!؟ چرا اذیتم میکنین!؟ خدایا میبینی منو؟؟
امروز صبح خواب میدیدم جلسهی دفاعم هست،اونم کجا؟ خونهی بابا اینا! ورژن قدیمی خونهشونم بود قبل از بازسازی. با هال کوچیکش و بخاری گوشهی هال. داورهامم دکتر ت دو نقطه و دکترمیم بودن. بعدش پایاننامهای که من داده بودم دستشون که بخونن چه شکلی بود؟ یه چرک نویس تمام عیار:)با دست نوشته شده و به شدت شلخته و خط خطی و یه جاهاییش هم خالی گذاشته بودم که بعدن بنویسمشون!( همون جاهایی که تو واقعیت هم ناقصه). مهرداد هم با کت وشلوار و خیلی مودب یه گوشه
امروز سختترین امتحان ترممو دادم و حالا نشستهم رو تخت، دارم نفس میکشم. یه جایی میخوندم که بعضی از کسایی که سیگار میکشن، اونچیزی که در واقع آرومشون میکنه نیکوتین سیگار نیست، بلکه نفس عمیقیه که موقع دم گرفتن میگیرن. حالا هم من نشستهم و دارم نفس میکشم. تا حالا شده بری یه گوشه بشینی و نفس بکشی؟
چگونه در محل کار تبدیل به فردی مهم شویم؟
تا به حال دقت کرده اید که برخی از افراد درمحل کار محبوب تر و موفق تر هستند به نظر شما رمز موفقیت این افراد چیست و چرا می توانند جلسات کاری را به نفع خود تغییر دهند؟
گاهی می توان با چند راهکار رفتاری ساده در محل کار به فردی مقتدر و در عین حال محبوب و مهم تبدیل شد:
_اطلاعات شغلی خود را به روز کنید
_خوش مشرب ولی مودب باشید
_به حقوق همکاران خود احترام بگذارید
_پشت همکاران خود بایستید
_با دانش صحبت کنید
_به ظاهر
کاغذ دیواری
از مواد مورد استفاده و محبوب جامعه ی ایران برای پوشش دیوار های منازل خود می توانیم به کاغذدیواری تشاره کنیم که دارای مزایای زیادی نسبت به سایر مواد و اجناس و طرح های ساختمانی است و میتوانیم از مزایای ان به موارد زیر اشاره کنیم
۱.عایق حرارت
۲.عایق برودت
۳.عدم نیاز به زیرسازی
۴.طرح ها و انواع مختلف
۵.اجرای یک روزه
۶.ضد آب و بخار
که موراد فوق توانسته است که خود را در دل مردم جای کند و تبدیل به یکی از محبوب ترین ها در صنعت تزئینات
این روزا خیلی بیشتر حواسم به خودم هست
بعد از پشت سر گذاشتن اون همه اتفاق و حساسیتایی که بعدش داشتم حالا هیچی برام مهم تر از ارامشم نیست
هیچی مهمتر از خودم نیست
حالا تقریبا از نظر ذهنی دارم اماده میشم برا اینده
و شاید خوشحال بابت اتفاقایی که سخت بودن اما باید میفتادن تا من تارای امروز و الان باشم
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
ادامه مطلب
پدر و مادر
پدر و مادر موجوداتی تنها هستند که به هم می رسند هنگام رسیدن مردم خوشحال می
شوند البته عده ای هم ناراحت می شوند ولی ما نباید خودمان را ناراحت کنیم ما باید
پدر مادر خود را کم اذیت کنیم چرا که بچه مودب بودن یک بیماری روانی است
ادامه مطلب
چندوقت پیش آمدم نوشتم به او حسودیم میشود
حالا اما همه وجودم را حس های مختلف پر کرده دقیقا همان هایی که بخاطرشان حس حسودیم بیدار شده بود
حالا مستقل تر از همیشه ام
حالا در خودم ترین حالت ممکنم
حالا به نقطه ای رسیده ام که بخاطرش ستاره های آسمان را نگاه میکنم چشم هایم را میبندم و به این فکر میکنم دقیقا همانی شد که باید میشد
من ... سه سال پیش اولین کلمه های درباره من این وب را اینگونه آغاز کردم : در جستجوی حقیقت با موهای بافته
حالا موهایم را باف
کاش میموندی خانوم کوچولو کاش حالا که بعد ده سال اومدی میموندی کاش حالا که قلب کوچولوت تشکیل شده بود میموندی کاش حالا که اروم با پاهای کوچولوت لگت میزدی میموندی کاش حالا که شده بودی همه ی دنیای مامان بابات میموندی کاش بودی چشمای مامان وبابات که فکر میکردن همه دنیا تو چشمای تو جمع شده میدیدی کاش میموندی ولباس چین چین صورتیدا میپوشیدی ودلشونا میبردی کاش فقط 3ماه دیگه تحمل میکردی... بمیرم که امشب اخرین شب سه نفر بودنتونه.. بمیرم که امشب باهم نشس
درهای جدیدی از علم و بصیرت به روم بازشده و به درجات بالایی از مقام های معنوی رسیدم.خواب دیدم دارم مرکب ماهی یا اختاپوس میخورم.فرق شون رو نمیدونم و حتی حالا با سرچ شون هم نفهمیدم و مهم هم نیست.اما چیزی که خوب یادمه اینه که مزه ش رو تو خواب حس کردم.شبیه هیچ چیزی که تا حالا خورده باشم نبود.حالا یه چیزی دارم که سر کلاس مکالمه ی این هفته که راجع به غذاست ازش حرف بزنم.
سلام
یه سوال برام پیش اومده
در روز چقدر احساس تنهایی میکنید. دوست صمیمی یا خانواده به چه اندازه در رفع شدن این احساس دخیل اند؟تا حالا شده فکر کنید انگار تو یه جزیزه گم شدید وقرار نیس حالا حالا ها پیدا بشید
گاهی اوقات به اندازه ای دلم میگیره که دوس دارم یه شماره رو شانسی بگیرم. مهم نیس پشت خط کی باشه. فقط دلم میخواد باهاش حرف بزنم بدون اینکه ازم پیش زمینه ذهنی داشته باشه..
روزی کسی بود که از آیندههای دور حرف میزد بدون اینکه بگوید من هستم و میمانم.روزی کسی بود که حمایت میکرد بدون اینکه بگوید تکیه کن و من هستم.روزی رفت و من ماندم با ناباوری و دخترانههای احمقانهای که جابهجا شد و بازی گرفتهشد.
حالا کسی هست که محکم و مستقیم می گوید من هستم و میمانم.حالا کسی هست که همیشه حمایت کرده و گرما بخشیده و امن بوده.حالا کسی هست که عمیق است.اما دخترانههای ترک خوردهی من حالا به هر حرفی بدگماناند و پر از ت
کلمات بار معنایی زیادی دارن...
چرا فکر میکنیم فقط باید با هفت پشت غریبه،بقال سر کوچه و راننده تاکسی،همکلاسی دانشگات و همسایه دو کوچه اونطرف تر خوب و مودب صحبت کرد؟؟؟مواظب کلمات بود؟؟
پای پست یه نفر نوشته بودم که از یکی خوردم و ناخوداگاه منتظر دومی ام امروز اتفاق افتاد...
پدر،مادر،برادر،اعضای فامیل پدری،مادری،دوست ده سالت،همکار صمیمی محل کارت،پارتنرت، عشقت،همسرت،فرزندت و.... کسانی ان که تو بیشتر از آدمای بالای متن باهاشون در ارتباطی !
صمی
رمان شیرین
دانلود رمان شیرین اثر مرتضی مودب پور با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آرمین پژوهش با پسرخاله خود بابک ستوده تقریبا شش هفت سال پیش برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدند و دو نفره در آپارتمان شیکی زندگی میکنند و از نظر مالی موقعیت خوبی دارند ، اما داستان از آن شبی آغاز شد که بابک چند تن از دوستانش را به خانه دعوت ...
خلاصه رمان شیرین
تازه میگن مادر رو ببین دختر رو بگیر ... این عمه خانم اندازه ی تمام کره ی ز
سلام دوستان عزیز
مشکلی برام پیش اومده که به راهنمایی و کمک شما نیاز دارم لطف میکنین خواهر کوچکتر تون رو راهنمایی کنید . دختری 24 ساله هستم، شاغلم در یکی از ارگانهای دولتی، خواستگاری دارم که اختلاف سنی شون با من دو سال هست، ایشون از خانواده متوسط هستن و پسر خوبین و حلال و حروم سرشون میشه و اهل دوست دختر این حرف ها نیستن و خیلی هم مودب هستند و احترام بزرگتر براشون مهمه، خانواده خوبی دارن از بچگی بقول خودشون کار کردن الان همکار هستیم، ما در شرف
میدونید، بعضیا زیادی خوبن و هر کاری کنن نمیتونن قایمش کنن این خوبی رو. بعضیا زیادی مهربون و مودب و بزرگوارن، طوری که وقتی داری باهاشون حرف میزنی تپش قلب میگیری از استرس. بعضیا خیلی بزرگن، طوری که وقتی میبینیشون، مدام یاد کوچیکی خودت میافتی. موقع حرف زدن باهاشون به وضوح احساس حقارت میکنی در مقابلشون و به راحتی حس میکنی که فقط از روی بزرگواری خودشونه که دارن پرتوپلاهای تو رو گوش میدن، تحمل میکنن و با لبخند و مودبانه جواب م
میچرخم ، میچرخم ، میچرخم ، لبخند میزنم و میرقصم ، باد موهامو پریشان میکنه و مثل کودکی خندان و با شوق موهایم را دست باد میسپارم ...
کم کم دارن میان، منتظرشون بودم ، با رقص به استقبالشون میرم ، مودب و متشخص قدم بر میدارن و دعوتشان میکنم به رقص ، از میان جمع دستشو میاره جلو ، دو به شک میشم ، دستهاشو بگیرم یا همه چیز را رها کنم و برم ، مامان با یه سینی تزیین شده که روش اسپند دود کرده سَر میرسه و دور سَرم اسپند دود میکنه ، دستشو میگیرم ، شلخته است و نا
تا حالا دقت کردین...اونموقع بود که وزیرخارجه بی ادب آلمان و نخست وزیر ژاپن طبق پازل آمریکا اومدن ایران و قیمت دلار و سکّه کشید پایین؛ خب؟حالا که اینا تشریفشون رو بردنمجدد قیمت دلار و سکّه طبق پازل آمریکا بازم رفت بالا؛ خب؟حالا دیگه ساده لوح ترین افراد هم متوجه میشن که در داخل ایران و بین برخی مسئولان این مملکت هستن کسانی که خائنانه کاملاً در پازل ترامپ دارن عمل میکنن تا با فشار بر معیشت مردم ایران و شوراندن مردم، کشور رو ببرن به سمت تسلیم د
حاضرید با یک پسر مودب و خوش تیپ که شرایط زیر رو داره ازدواج بکنید؟
۱. ورزشکار
۲. اهل موسیقی و آواز
۳. اهل تفکر و مطالعه
۴. بسیار خوش صحبت
۵. با اعتماد به نفس
۶. در جلسه خواستگاری بسیار محترمانه و باکلاس صحبت میکنه
۷. اهل محبت کردن به همسر، همچنین تشنه محبت دیدن از اوست!
۸. درآمد کمی داره در حد یک میلیون تومان گاهی یکم کمتر و گاهی بیشتر.
ادامه مطلب
بعضی مشکلات هستند که هیچ درمانی ندارند جز گذر زمان.گذر زمان می تواند تلخی ها را به شیرینی تبدیل کند.پس از گذشت زمانی نامعین، همان چیزهایی که برایمان ترسناک بودحالا خنده آور می شوند.همان غوره ی ترشی که دهانمان را گس می کردحالا تبدیل به حلوای شیرین شده است.در ذهن من چنین فرضیه ای مشهود است. زمانی بود که برای چیزهایی اجتناب ناپذیر له له می زدم و حالا همان چیزها برام استهزاآور است.
معصومه باقری
دقت کردی همین حالا ، همین لحظه پیرترین سِنی هستی که تا حالا بودی و جوانترین سنی هستی که تا اَبد خواهی بودپس از لحظاتت بی نهایت لذت ببر ، شاد باش ، غمگین مباش ، خلاق باش ، جسارت کن ، بیشتر بخواه ، جلو برو و از خودت مطمئن باش و هر لحظه یادت باشه هم اکنون جوانترین سِن رو داری و هر لحظه بابت این موهبت الهی شکرگذار باشلحظاتتون پُر از باورهای مثبت
مولوشه ( تو شناسنامه اسمش کلوچه ست)، خرگوش منه که با هم هرروز درس میخونیم. چند روزه که اپ study bunny رو دانلود کردهم و خیلیییییی دوسش دارم. به اینصورته که میذارمش روی حالت درس خوندن و همزمان خودمم با خرگوش میخونم. اگرم وسطش بخوام درس خوندنو قطع کنم باید دکمهی استپ رو بزنم و در آخر روز هم بهم با نمودار نشون میده چقد درس خوندم، خودتون هم میتونید درسا رو با برچسب جدا کنید از هم.
به ازای هر ده دقیقه یه سکه جایزه میگیرم و باهاش برا مولوشه چیزای مخت
یه دختر با چهره غربی، مودب و مهربون! دوستداشتنی♡_♡باهم دوست شدیم و شدیم بهترین خواهرای دنیا! توی یکی از شب های ماه رمضون، از هم جدا شدیم! بعد چند سال خوابشو دیدم، فهمیدم چقدرر دلم براش تنگ شده!سین عزیزم، خواهرت که به دنیا اومد، با تموم وجودم برای تو و خانوادت ناراحت شدم، خیلی براش زحمت کشیدین و غم توی چهره مامان و بابات فریاد میزد ! امروز فهمیدم چند سال پیش خواهرت فوت کرده، دروغ چرا؟! ناراحتیم خیلی کمتر از خوشحالیم بود! کاش میتونستم یه جوری پ
اول این که با استاد صحبت کردم. با وجود این که میدونستم احتمالا به یه نحوی باهام راه میاد، نگران چند تا چیز بودم. اگه میخواست دوباره ازم امتحان بگیره، یه جورایی حق بقیه ضایع میشد و به جز اون، ممکن بود باز خراب کنم. اگه میخواست نمرههای دیگهم رو جای پایانترم بذاره،(که خیلی هم خوب هستن به نظرم) جواب خودم رو نمیتونستم بدم و باز هم یه جورایی تبعیض بود. پروژه هم زحمت طراحی زیادی داشت و احتمالا برا من تنها پروژه طراحی نمیکردن. و در کل ب
آمدهام بنشینم به حساب و کتاب. آمدهام تا یکبار هم که شده، با خود روراست بوده باشم.
من کِی از لقمهی آمادهای گذشتهام که حالا توقع گوشهٔ چشمی دارم؟ من کِی از راستی خودداری نکردهام که حالا توقع سربلندی میبرم؟ من کِی با فرازی به غرور نرسیدهام که حالا توقع ناامیدنشدن از نشیب را دارم؟ من کِی فتح خیبر کردهام که حالا منتظر دژهای استوار قلبم باشم؟ من کِی صبر داشتهام که توقع عفو دارم؟ من کِی استوار ماندهام که حالا انتظار سبکباری دارم
محال ممکن است که بتوانی دهان گشادت را ببندی!اگر کسی تورا نشناسد فکر میکند دهانت کوچک است ،با آن لب های کم عرض و نازکت...ولی پشت این دهان چند سانتی ات که از دهان بقیه هم حتی کوچک تر است دهانی به گشادی یک خندق داری!خودت هم میدانی نباید زیاد زر بزنی!آدمی که خیلی زر بزند فقط گند میزند!!!گند! نه حرف!گند میزند! بهتر است دهانت را مثل محکومین قجری بهم بدوزی ،خرجش یک سوزن نخ است ؛نه بیشتر.عوضش راحت میشوی!از دست سبک و سنگین کردن های بعد از حرف زدن!از دست خودت
دعبل میگوید: خدمت امام رضا (علیه السلام) رفتم. حضرت به من هدیه ای دادند، گرفتم و تشکر کردم.امام (علیه السلام) فرمودند: «چرا شکر خدا نکردی؟!»
شرمنده شدم و نزد امام جواد (علیه السلام) رفتم. ایشان هم هدیه ای به من دادند. گرفتم و گفتم: «الحمدلله!» امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «حالا مؤدب شدی!» *
دعبل خزاعی، شاعر نامدار اهل بیت(ع) است که در زمان امام موسی کاظم و امام رضا (ع) می زیسته.
کتاب تحسین برانگیز "دعبل و زلفا" اثر مظفر سالاری، به روایت بخشی از
یه اقایی
از سال 90
شروع کرده
از کسانی که دارن میرن از ایران بیرون،
لحظه آخر عکس میگیره،
مثل اینکه قیافه هیچ کدوم خندون نیست و همه اخم کردن.
اینها به کنار،
میگن مهاجرت جزو 4 تا ماتم بزرگه یعنی بدتر از درد اون، دردی وجود نداره، و غمش مساوی با از دست دادن عزیز هست.
امروز دوباره این یادم اومد،
که من با همچین مسئله ای روبرو شدم،
و دوست من (تنها دوست من توی کانادا)، نه تنها هیچ کمکی نکرد، نه تنها زیر همه قولهایی که خودجوش داده بود زد، نه تنها
یه بادکنک رو پر از آب میکنیم و به زور می چپونیم توی یک جعبه ...
یه سگ گرگی رو قلاده می زنیم و تربیتش میکنیم تا دست بده ...
یه بچه را که داره اذیت میشه و میخواد داد بزنه که بابا منو نبوس هی سقلمه می زنیم که ای داد بده زشته بذار ببوستت خب ...
دخترمون میخواد وسط خیابون کرکره خنده سر بده . میگیم ای وای زشته مردم چی میگن ...
پسرمون میخواد بجای لباس مجلسی با تیشرت و جین بره عروسی. میگیم وای آبروم رفت ...
کلا به همه میگیم اونی نباش که هستی چون مموش و حرف گوش کن و
سلام
سلام بر همه ی عزیزانی که احتمال میدادم تا حالا حتما آنفالو کرده باشند, اما لطف داشتند و ماندگار بودن...
البته فکر می کنم بعضی ها کلا یادشون رفته بود نادمی هم بود و گاهی مینوشت و حالا مدتیه نمینویسه :))
چند مرتبه خواستم دوباره شروع کنم به نوشتن اما نمی دونم چی شد پشیمون شدم...
اما این روزها، بعضی وقت ها، حس خفه شدگی چنان سنگین میشه که ناچارم بنویسم تا کمی راه گلوم باز بشه... حالا سعیمو میکنم زیادم تلخ نشه! امید به خدا!
بگذریم... حال دوستا
به طور تخمینی میتوانم بنویسم لعنت خدا بر آنچه که تو را از نوشتن منع کند. حالا که این صفحه را باز کردهام پی بردهام. اینجا را دوباره باید سروسامان بدهم. همانطور که خودم را. همانطور که با نوشتن، خودم را. دستها و انگشتهایم را به کیبورد سابق، به لغات، به نیمفاصلهها، به رهایی. این حجم از اجحاف در حق فضایی که پنجرهام رو به زیباییها و دایرههای دوستیست، به دور از انصاف است. حالا که کنترلی نیست. حالا که من اینجا خود خود سین هستم. اینجا که
دعبل میگوید: خدمت امام رضا (علیه السلام) رفتم. حضرت به من هدیه ای دادند، گرفتم و تشکر کردم.امام (علیه السلام) فرمودند: «چرا شکر خدا نکردی؟!»
شرمنده شدم و نزد امام جواد (علیه السلام) رفتم. ایشان هم هدیه ای به من دادند. گرفتم و گفتم: «الحمدلله!» امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «حالا مؤدب شدی!» *
دعبل خزاعی، شاعر نامدار اهل بیت(ع) است که در زمان امام موسی کاظم و امام رضا (علیهم السلام) می زیسته.
کتاب تحسین برانگیز "دعبل و زلفا" اثر مظفر سالاری، به رو
خب خب خب همونطور مه شاهد هستید این چندروزه بیانی ها خیلی فعال شدن
و خیلی ازاونایی که یه مدت طولانی پست نزاشته بودن برگشتن و چراغشونو روشن دیدم
حالا سوالم از اون دسته ای که بعد یه مدت طولانی برگشتن : حالا مه میرید پست های قدیمی تونو میخونید چه حسی دارید ؟
البته اونایی که چند سالی هست روزمره نویسی میکنن هم جواب بدن مولا میری پست دوسال پیشتو میخونی چه حسی داری ؟ تصمیمات و برنامه هایی که اون زمان برای اینده خودت داشتی رو تا حالا شده نوشته باشی
صبح به این امید چشمم را باز کردم که صبح جمعه اس و حالا حالا می تونم بخوابمحس بد و وحشتناکی بود که متوجه شدم امروز روز غیر تعطیلیه و باید به چشمای خسته و پر از خواب اهمیت ندمبلههههه باید از رختخوابم دل بکنم و پیش به سوی کار
خدایا روزی سرشار از خبرای خوب برامون رقم بزن
حس خوبی نسبت به همگروهی پروژهی رباتیکم ندارم. چون کسی رو سر کلاس درست نمیشناختم و تنها دختر دیگهی کلاس هم رفته بود با یکی از پسرا ()، پیشنهادشو قبول کردم. اصلا از معضلات دختر بودن تو دانشکدهای که درصد بالایی از دانشجوهاش پسرن، همین داستان همگروهی پیدا کردن سر پروژهی هر درسیه! خاطرهها دارم از این قضیه :))
اولش به خودم میگفتم کاش اونقدر تو درس خوب بودم که میتونستم مطمئن باشم برا خوب شدن پروژهش اومده سراغ من. حالا دارم یه کم اعتما
ریگ های بیابان آیینه شدند و تصویر چند صد یا هزار سال را نشانم دادند. تصویر از همان روزهایی که پاهایی خسته یا شاداب، تند یا آهسته بر آن قدم گذاشته اند تا حالا. قدم در هر جا بگذاری کسی گذشته از آنجا که حالا خود توست. تو از حالا نیستی، تو از گذشته آمده ایی و بعدها هم خواهی آمد. هر کجا رفته باشی قدمت در مسیر قدم های دیگر است. هیچ وقت روی این ریگ های بیابان تنها نبوده ایی. آیینه ایی که زیر پای توست بی نهایت تصویر از همه آنانی دارد که تو هم از نسلشان هستی
دیشب از شاپور بنیاد تو استوریم نوشتم:
« دیگر
نه میگریزم
نه به فتح جهانهای متروک میروم »
از دیشب سبکم. رهام. مثل بغضی که گریه شده باشه. مثل یه چیزی که تو حلقم بوده باشه و بتونم بیارمش بیرون..حالا راحت نفس میکشم. مثل زنجیری که به پام بوده و نمیتونستم راه برم..حالا میدَوَم. مثل دستبندی که به دستم بوده و دستام رو به هم چسبونده بوده... حالا میرقصم
درد و جای حالت قبلی رو تن و روحم مونده اما فعلا تو حال و هوایِ لذت رهایی ام، خیلی به جایی
امدی پایین دلار ،جانم بقربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من ترکیده ام از قیمت ها چرا
پوشک بچه ای بعد از تخلیه ی کودک امدی
پهن دل این زود تر می امدی حالا چرا
عمر ما را مهلت پایین و بالای تونیست
من که یک امروز خریدار توام فردا چرا
نازنیناما به نرخ تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با نرخ بازان ناز کن با ما چرا
وه که با این قیمت های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از حقوق ثابت چرا
شور ریالم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای نرخ دلار جواب تند و سر بالا چرا
فرد
کتاب یادت نرود که رو همین الان تموم کردم . در کل بنظرم خیلی کتاب بیخودی بود . خیلی سطحی و دسته چندم . یه جاهایی از کتاب دیگه حالم داشت بهم میخورد از شوآف نویسنده که انگار میخواست بگه من درجریانم . تا میومدی تو عمق داستان بری و تحت تاثیر قرار بگیری یهو مارک کیف فلانی و برند روسری یا عطر اون یکی رو نام میبرد و گند میزد به حالت. مثلا شخصیت های داستان انسان های تحصیل کرده ی سن و سال داری بودن ولی نه تو دیالوگ ها و نه تو طرز فکر هیچکدوم ردی از پختگی یه
حالا که از نزدیک شدنها میترسم و هرنوع صمیمیتی را پس میزنم؛ حالا که از ترس ضربه کمرم گُر میگیرد و شبها با ترس از دست دادن عزیزانِ خانوادهام (که نمیدانم این ترس از کجا سر و کلهاش پیدا شده) با چشمهای نمدار میخوابم، مینویسم. از نشناختن انسانها، از روی مخفی شدهی آنها میترسم. از قیافه گرفتنهای آدمهای ناامن که مدام باید کشفشان کنی حالا چه مرگشان است که اخمهایشان را درهم کردهاند و اگر حرفی بزنی واکنششان قابل پیشبی
متن آهنگ امشب شب پیوند دو کفتر سپیده
دانلود اهنگ شب پیوند مونا
امشب شب پیوند دو کفتر سپیده مونا
دانلود اهنگ حالا حالا دستا بره بالا مونا
دانلود آهنگ مونا ساعتچی شب پیوند
مونا ساعتچی حالا حالا
حالا حالا دستا بالا
اهنگ شاد شب پیوند
قبل از اینکه به تهران بیایم هیچوقت با افغانی ها ارتباطی نداشتم و تصوری از آنها نداشتم و اگر هم تصوری بود، شاید تعدادی افکار منفی بودند. در درمانگاه و بیمارستان هاشمی نژاد روزانه تعدادی بیمار افغانی داریم.
یکی از خصوصیات این انسانها این است که بسیار مودب هستند و تابحال حتی یک مورد را هم ندیده ام که بی ادبی کند و مثل مردم ما طلبکار باشد. هرچند که هیچ بیمه ای ندارند و هزینه های سرسام آوری از آنها اخذ میشود.
خصوصیت دوم و جالب آنها اینکه به بیماری
دانلود اهنگ من شدم کوه درد حالا برو بی معرفت مسعود صادقلو بی عاطفه
هم اکنون شنونده ♫ اهنگ حالا برو بی معرفت متنفرم ازت به نام بی عاطفه با صدای مسعود صادقلو به همراه تکست و بهترین کیفیت باشید ♫
Download New Music BY : Masoud Sadeghloo | Bi Atefe With Text And 2 Quality 320 And 128 On
دانلود اهنگ من شدم کوه درد حالا برو بی معرفت مسعود صادقلو بی عاطفه
ادامه مطلب
آخرین باری که تو خونه تون شتر قربونی کردین؟!میخندن...خوب آره کی داره پول شتروآخرین باری که گاو قربونی کردین؟!بازم میخندن..خوب آره اینم زیاده حق دارین که دستاتون پایینه.حالا گوسفند که دیگه قربونی کردین؟چند نفر دستشون بالاستکی و براچی؟!بخاطر ماشینمونما هم خونه ساخته بودیمبابابزرگم از مکه برگشته بودداداش کوچولومون به دنیا اومدآره معناشم اینه حالا که شکرخدا ما شادیم دیگران رو هم در شادی خودمون شریک کنیممهمونی بدیم یا گوشتشو بین آدمای فقیر ق
یه بارم تو دانشگامون فیلم اکران کردن
قسمت های فحش و اینا رو سانسور کردن
چند روز بعد
مناظره دانشجویی گذاشتن
یکی از دخترا رفت گفت چی رو سانسور می کنین؟
چرا سانسور می کنین؟
الان به نظرتون این فحشایی که تو فیلم میگه قبیحه
یه شب بیاین خوابگاه تا خیلی بدتر شو از دختر و پسر به شوخی و جدی بشنوین
...........................
الانم همینه
من یه نمونه از همین سیستمم ولی بدون سانسور
یا با سانسور کمتر
چرا باید پنهان کنم
چرا باید بگم من قشر تحصیلکرده م و نباید بگم و فلا
برای اینکه دوستم داشته باشیهر کاری بگویی می کنمقیافه ام را عوض می کنمهمان شکلی می شوم که تو می خواهیاخلاقم را عوض می کنمهمان طوری می شوم که تو می خواهیحتی صدایم را عوض می کنمهمان حرفهایی را می زنم که تو می خواهیاصلاً اسمم را هم عوض می کنمهر اسمی که می خواهی روی من بگذارخب حالا دوستم داری ؟نه ، صبر کنلطفاً دوستم نداشته باشچون حالا انقدر عوض شده ام که حتی حال خودم هم از خودم به هم می خورد
شل سیلور استاین
دو چیز رو هرگزززز نمیخوام امتحان کنم
یکیش خورش اسفناج با مرغ مامانم
یکی هم کیکای بینگو
×حالا الان یاد یه ماجرا افتادم بذارید لااقل این یکیو بگم رو دلم نمونه
یه مدتیه ما با سرعت نتمون مشکل داریم ایضا با قطعی های زیادش(ینی ماهی200-300گیگ میخریم کوفتمون میشه)
بعد حالا یه مدته ما پدر این شرکت رو دراوردیم(البته که باید خدمات درست بدن هم اینکه ما مشتری چندسالشونیم هم اینکه هیچ وقت مودممون خالی نبوده!!![این تیکه رو برعکس بخون])
حالا یکی از راهکاراشون خ
اممممم خب امشب یه کار هیجان انگیز کنیمیه خواسته یا یه سوال اگه داشته باشین رو جواب میدم
یعنی سعی میکنم
حالا هر چقدرم نا معقول :دی
در دیوانگی محض اینا رو می نویسم و میرم میخوابم
امیدورام وقتی بیدار میشم هنوز همینقدر دیوانه باشم که حرفمو عملی کنم
از وقتى که به یاد دارم دانش اموز مودب و خوبى بودم. سر به زیر و ارام. از انهایى که همیشه در گوشه ى انتهایى کلاس تنها مینشینند. معلم هایم دوستم داشتند. یادم است ان روزى را که معلم چهارم ابتدایى ام به مادرم گفته بود که الالا از همه نظر بى نظیر است و مادرم در جواب گفته بود که " درخانه بسیار پرخاشگر است".
دوم دبیرستان بودم که به واسطه ى دخترى که میشناختمش دوست پیدا کردم. شاید اولین دوست هاى واقعى زندگى ام بودند. فرح دخترى بود که ازمن محافظت میکرد. چرا ک
چند روز پیش یه جمله انگیزشی قشنگ برای خودم رو کاغذ نوشتم و گذاشتم تو جیب مانتوم..هر از گاهی سر کار که بودم نگاهش میکردم و لبخند میزدم...تو مترو که بودم و حوصلم سر میرفت، اون تیکه کاغذ کوچولو رو از جیبم درمیاوردم و نگاش میکردم و دلم قنج میرفت...خلاصه که اون یه تیکه کاغذ کلی انرژی داشت توش...امروز سوار تاکسی شدم..راننده تاکسی ادم خیلی مودب. خوش برخورد و پر از حس خوب و انرژی بود...حس خوبشو ازش گرفتم و تو مسیر هم کلی براش حس های خوب تر خواستم تا همیشه هم
از تردید سرشار پرسیدم: جناب استاد! به نظرشما روی فرهنگ مقاومت کارکنم یا قهرمان؟ کدام حیاتی تر است؟مسئله جامعه مان کدام است؟
پرسیدند: کدام موضوع را بیشتر دوست دارید؟
پاسخ دادم: قهرمان در سینما!
فرمودند: حیاتی ترین کار دنیا الان این است که شما روی موضوع قهرمان در سینما کار کنید!
+ استاد راهنمای مودب ومتخلق ِ پایان نامه ام این روزها داور برنامه عصر جدید است. برای تسویه حساب با دانشگاه نزدش بودم؛ گلهمند بود از شیوه نقد کردن دوستان آشنا و غیرآش
خداوندا لطفا در نسخه بعدی چند ساعتی به شبانه روز بیفزا!من واقعا با کمبود وقت مواجهم. البته اینکه درست مدیریت نمیکنم هم بی تاثیر نیست. کار ترجمه هام رو تعلیق کردم چون چندین روز نمیتونستم چیزی بنویسم و بدقول شده بودم. از روند درسها هم خیلی عقب افتادم و حالا حالا ها باید بدوم تا برسم.
حس معتادی را دارم که تابستان بهش اجازه دادند راحت باشد، ولی حال بر بدن زدن نداشت و پاک شد. حالا که قرار است درس بخواند، توی دست یکی از همکلاسی هایش مواد میبیند و وسوسه میشود، فقط یه نمه.....
حالا دوباره گرفتار شده، سردرد و تپش قلب گرفته و سرجایش بند نیست و به دوست و آشنا و کلاس بغلی و معلم ادبیات رو انداخته که شده حتی یک ورق کتاب به دستش برسانند!!!!
میدانی حالا که فکر میکنم من هیچ چیز کاملی نصیبم نشد. هیچ چیز. همه چیز یک جایی نیمه رها شد. داشتم فکر میکردم باید چه طور از خودم بگویم؟ وقتی یک جایی عشق کتاب و کتابخوانی هایم را کنار گذاشتم. یک زمانی عشق موسیقی را رها کردم. یک جایی زبان انگلیسی و فرانسه را رها کردم. رفاقت هایم. هنرهایم و خیلی چیزهای دیگر. حالا هم درست ترم آخر باید همه چیز دچار تعلیق میشد. حتی دیگر از شغل محبوبم هم ترس دارم و شاید این هم نیمه رها شود. حالا من که هستم وقتی حتی جای کامل
دانلود اهنگ من شدم کوه درد حالا برو بی معرفت مسعود صادقلو بی عاطفه
هم اکنون شنونده ♫ اهنگ حالا برو بی معرفت متنفرم ازت به نام بی عاطفه با صدای مسعود صادقلو به همراه تکست و بهترین کیفیت باشید ♫
Download New Music BY : Masoud Sadeghloo | Bi Atefe With Text And 2 Quality 320 And 128 On
ادامه مطلب
گفته بودم زبان عربی خیلی قشنگه؟ یه آهنگایی مثل نسینی الدنیا از راغب علامه تا ابد میتونه احساس منو قلقلک بده
اقای میم الف بچه درس خون و سال بالاییمون که بسیار جوان موجه و مودب و باشخصیت و خوش قلبیه بهم پیشنهاد بیرون رفتن داده و منم پذیرفتم! در حالیکه با آ قرار گذاشته بودم بگم بنده نمیام!! حالا سه شنبه با آ مطرحش میکنم
آه! آی عزیزم! واقعا دوست خوبیه واقعا همراهه و من اگر قرار نبود هر جلسه رو حساب کنم اصن یادم نمیموند که روانکاومه :) و جالب اینکه آر
خودکارِ نشون شده،نیست.
خودکار نشون شده،شانس من برای ادامه امتحانات و درس خواندن بود.شیشه عمر کهکشانیمن بود.حالا که گم شده،حس میکنم عمر من هم به سر آمده.
مثل همه قصه ها-یا حتی خدا را چه دیدی؟مثل غصهها-که به سر میآیند.مثل دنیا.مثل مرگ دنیایمان.آن هم درست وقتی زندگی اطراف،ادامه دارد.
*حالا پست قبل به حاشیه نره.بخونید که جالبه و قابل تامل.#فتأمل
میدونی، وحشت دارم از این که یه روزی یه جایی برم که تو نباشی. بداخلاقیام رو نگاه نکن، بلد نیستم نشون بدم که چهقدر دوستت دارم و شاید اینه یکی از اصلیترین دلایلی که همسنام، رفتنیاشون، ریز رفتنشون رو هم مشخص کردهن و من وقتی ازم میپرسن، میگم نمیدونم. حالا ببینم چی میشه، حالا شاید بعدا.
پ.ن: سرچ میکند: how to show your mom you love her
مثلا من نشستم کنارِ یه حوضِ پُر از ماهی، یا یه محوطهی پُر از سگِ دستآموز، یا بالاسرِ قفسِ مُرغها. بعد برای ماهی ها یه مُشت کاغذ میریزم روی آب. ماهیها هجوم میآورند. مزهمزه میکنند. به مذاقشان خوش نمیآید و میروند. و من از این بازی، کِیف میکنم و باز یه مُشت کاغذ دیگه، و باز هجوم ماهیها و باز مزهمزه و باز میروند.
یا برای سگها پوستِ خربزه میاندازم و خیلی مودب تشریف میآورند و بو میکشند و متعجب به من نگاه میکنند و زیر لب چیزی میگویند
تقریبا یک ماه پیش یه پیرزنی تو استان ما غروب رفت سر باغ به باغ و محصولاتش سر بزنه اما هرگز به خونه برنگشت چون یه سگ اونو خورد !!!
شرح جزئیات خبر رو میتونین با سرچ عبارت خورده شدن پیرزن گیلانی توسط سگ در گوگل ببینید
حالا اینا رو گفتم که بگم امروز که درو باز کردم دیدم یه سگ صاف زل زده تو چشم من حالا من زل بزن اون زل بزن درو بستم رفتم تو
والا بیرون چیکار دارم من :|
اون چیزی که از ظواهر امر بر میاد مشکل این ویروس کرونا حالا حالا گریبانگیر ما است. فکر می کنم اینکه منتظر دولت محترم باشیم تا برای ما دستکش و الکل و ماسک تهیه کنه کاملا خواسته ای بیهوده است.
فکر می کنم هر چه زودتر باید خودمون دست به کار بشیم و تولیدات خانه ای را شروع کنیم.
خوشبختانه من که این علم شیمی اینجا به دردم میخوره
نمیدونم خودخواهیه یا نه، اما دلم میخواد خیلیچیزا متعلق به من باشه. وقتی من شروعش کردم من تمومش کنم، وقتی من به همه معرفیش کردم تا ابد اسم من روش باشه. من درمورد علایق و کارایی که انجامشون میدم خیلی بخیلم. برام مهم نیست که یهنفر از قبل اون کارارو انجام میداده یا اون علایقو داشته یا نه، اما اگه بفهمم سعی کرده شبیه من باشه یا ازم تقلید کنه اذیت میشم.حالا هرچی دوست دورمه هم تقلیدکردنو خوب بلده. تقلیدکردنی که بفهمه از تو تقلید کرده نهها، تقلی
تا حالا شده دستتون به هیچ جا جز خدا بند نباشه؟
تا حالا شده حس کنید فقط خدا میتونه کمکتون کنه؟
من الان دقیق تو این مرحله از زندگیام.
دارم نکاه میکنم الان چند ماهیه همش اینجا دارم از مشکلات مینویسم
چرا؟ چون که اتفاقای خوب اونقدر کم و وضوحش تو زندگیم کم شده که جدیدا تا میام بنویسمش، بازم مشکل بعدی شروع میشه.
نوشتههاتو ازم گرفتی. حالا من چجوری دووم بیارم؟ به چی چنگ بزنم که نگهم داره؟ با چی خودمو گول بزنم که حس نکنم از دست دادمت؟ با چی دلتنگیامو پس بزنم؟ تا کی بیام اینجا بنویسم و کات کنم؟ تا کی بنویسم دلم برای کوچیک ترین چیزها هم تنگ شده و کات کنم؟ دلم برات تنگ شده. دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده. دلم تنگ شده. یزدانی تو گوشم میخونه تو با دلم چه کردی که در زمان ندیدم. حالا که میدونم نباید بهت پیام بدم دیگه دلم خیلی تنگ میشه. غرور و این کسشرام برام مه
پسابندر همیشه گرم، شرجیزده و بیبارون و آب بود. مردمی با چشم به ابرا و آسمونی که تابستونا روزهای روز ازش ابر میره به طرف نیمکره شمالی و اینجا فقط یه شاهراه واسه ابرها بود.
مردمی عاشق باران و با تجربهی سنگین و بد از بیآبی، ولی دیروز آسمون بارید حالا پسابندر کمتر از اطرف بود ولی بود!
اما مهم اینجاست که صفحه گوگل از "اکانت ویزر" نشون داد که پسابندر هفته آینده از حالا که هیجده آذر روز دوشنبه است تمام از یکشنبه بارونی خواهد بود و این یعنی یه ر
دانش آموز از لحاظ لغوی به معنی کسی است که دانش می آموزد و در اصطلاح، برای اطلاق به محصلان رسمی در سطح تحصیلات پیش از دانشگاه به کار می رود. پیشتر نیز در مورد این که یک دانش آموز منضبط و مودب، همیشه کارهای خویش را با نظم انجام می دهد و جایی که ضعف در کارهایش پیش می آید سعی در بر طرف نمودن ضعف خویش می کند صحبت کرده ایم. دانستید که شما دانش آموزان در طول سال تحصیلی (برای ساعاتی) ساکنان جامعه کوچکی به نام مدرسه هستید و می توانید جامعه کوچک خ
سوال: چرا آقایان موقع غذا خوردن حرف نمیزنند ولی خانم ها حرف میزنند ؟
- جواب مرد: چون مردها مودب تر هستند
- جواب زن : چون مردها کم هوش هستند و در آن واحد نمیتوانند دو کار رو باهم انجام بدهند
سوال: چرا خانم ها دو برابر مردها حرف میزنند؟
جواب مرد: چون کم حرفی نشانه خرد است
جواب زن: چون زنها باید هر چیزی را دوبار تکرار کنند تا مردها متوجه شوند
سوال: چرا خدا ابتدا مرد را آفرید بعد زن را ؟
جواب مرد: چون مرد بهتر از زن است
جواب زن: چون اول خدا میخواست تمرین
۵ ثانیه وقت دارید!
به دور و برتون نگاه کنید و هر چیزی که به رنگ قهوهایه رو به ذهنتون بسپرید.
حالا زود چشماتونو ببندید و هر چیز سبز رنگی که دیدید رو نام ببرید! تقلب نکنیدا!
این مساله رو خیلی وقته میخوام براتون توضیح بدم! چیزی که دارن هاردی تو یکی از سمینارهاش جور دیگهای گفته بود، حالا آنتونی رابینز توی کتاب "موفقیت نامحدود در ۲۰ روز" اینطوری بیانش کرده. اینکه ما تو زندگی همون چیزایی رو میبینیم که بهشون تمرکز داریم و دیدن بقیه چیزا رو از دست م
ستار گفت :
- گفتهاند که دزد دنبالِ آشفتهبازار میگردد ، پیرخالو ! حالا هم کجا از اینجا آشفتهتر ؟! اینجور آدمها ، همیشه میانهی راه هستند و دنبالِ اقبالِ خوشان میگردند . دست آخر هم رفیق و همراهِ سوارهها هستند . همیشه در کمین نشستهاند ببینند کدام طرف برنده میشود ، تا اینها هم یارِ او بشوند . حالا هم که میبینی ! چهرهی ملی به خود گرفتهاند و دارند با آرزوهای مردم میلاسند . خوشباورها ، خیال میکنند که همین امروز و فردا است که جام
هنوزم جهالت گذشته ها ، تو وجود بعضی ادما هست که برا پسر ارزش بیشتری قائلن ... پیامبر ما ، شما بهتر از هر کسی میدونی چه دردیه فرق گذاشتن بین دختر و پسر ، خودت برای شفای مطهره ی ما دعا کن... :"...
از این ... آبی برای این دختر گرم نمیشه حالا حالا باید درد بکشه... + خدایا دخترو ب کیا میدی یکی دخترو رو سرش میزاره یکی هم اینطور...
از این هم خوشم نمیاد که به هیچ جا بند نباشه طرف و به هیچ چیز اعتقادی نداشته باشه و هی این ور اون ور شه.
حالا خودم این جوریم ولی خب خوشم نمیاد.
ازون دسته قبلیها هم که خوشم نمیاد.
نمیدونم از چی خوشم میاد.
حالا خیلی که مهم نیست.
آهان ازین که هی بگم مهم نیست هم خوشم نمیاد. پس چی مهمه. :))
سلام
دیروز یه تایم زیادی رو رفته بودم آزمایشگاه دوستام. ینی اول برا ناهار رفتم بعدش دیگه موندم :)) هم جو آزمایشگاه خودمون خیلی خستهکننده شده بود و هم اینا رو چند روز بود ندیده بودم. اون وسط داشتم به دوستم (همون که هفتهی پیش ازش ناراحت شده بودم!) میگفتم که یکی تو آزمایشگاهمون ملت عشق رو میزشه و من همینجا کمیشو خوندم ولی روم نمیشه ببرم خونه. منظورم اینه بود که چون خودش نیست روم نمیشه بیاجازه ببرم، ولی یکی از بچهها برگشت گفت خب روز
کلا دو جبهه بیشتر نیست.یا دوست یا دشمن.چه توی فضای مجازی با ظاهری خیّر و مودب و بچه قشنگ و چه توی فضای حقیقی با همین صفات.در این بین بیطرف هم هست که کلا جزء آمار به حساب نمیاد؛و اینکه ما در مقابل دشمن عطوفت به خرج میدیم در وهله اول از بزرگواری ماست و در وهلههای بعدی از ناتوانی و نادانی ما و بالعکس.
یه موقعی بود فکر میکردم باید بخشید تا یه جا این تسلسل انتقام تموم شه،از یه جایی دیگه شاهد دنیای خشنی نباشیم.یه موقعی میگفتم بخشش از موضع ضعف و نا
دوستم نداره حسش میکنم که نداره حسش میکنم لعنتییی:(...
انگار من هرگز نباید عاشق بشم
اون از کله که فقط کارم شده بود دعا کردن برای اینکه به عشقش برسه
اینم از این که دیشب کلی قران خوندم و دعا کردم که قهرمان جهانی بشه که شد ولی حالا جواب منو نمیده:(
میدونی چیه !؟
تو کوچه ما هم عروسی میشه حالا میبینی چی میشه:)
درباره این سایت